جمعه 10 فروردين 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار داخلی اجتماعی شهلا قسمت دوم : يعني شما تا آن روز خبر نداشتيد

 
 

سه شنبه 19 خرداد 1383

شهلا قسمت دوم : يعني شما تا آن روز خبر نداشتيد

 
 

بازپرسان به او گفتند کسي با تو کاري ندارد، خودت همه چيز را بنويس، من حالم بد شده بود .

بازپرسان به او گفتند کسي با تو کاري ندارد، خودت همه چيز را بنويس، من حالم بد شده بود به شهلا گفتم چرا اين کار را کردي، مرا از اتاق بيرون بردند و بعد هم که شما آمديد و بقيه ماجرا. قاضي: يعني شما تا آن روز خبر نداشتيد؟ محمدخاني: نه، نداشتم. قاضي: پس در آن ملاقات 2 نفره شهلا چرا با اشاره به شما حرف مي زد؟ محمدخاني: حرف خاصي در آن ملاقات مطرح نشد. قاضي: شما به عنوان مربي و ورزشکار چرا به اعتياد کشيده شديد؟ محمدخاني: از همان اول اينطور نبود، به طور تفريحي ترياک استفاده مي کردم اما از زماني که با شهلا دوست شدم، مصرفم زياد شد. قاضي: بيشتر کجا ترياک استفاده مي کردي؟ محمدخاني: در خانه مشترکم با شهلا استفاده مي کردم و همسرم اين موضوع را نمي دانست. قاضي: به گفته خانواده همسرت، لاله يکبار هنگام استعمال ترياک، تو را در خانه دوستت ديد و منقل را از خانه به بيرون پرت کرده بود. حتي پدر و مادرش هم براي جدايي لاله از تو اقدام کردند، اما خود او به خاطر بچه هايش حاضر نشد از تو جدا شود، آقاي محمدخاني بايد بداني که لاله عاشق تو بود، نه شهلا. محمدخاني: آن اتفاقي که شما اشاره مي کنيد، اينطور نبود، من براي دادن امضاء به بچه هاي يکي از دوستانم به خانه او رفته بودم، دوستم ترياک مي کشيد نه من، اما لاله طور ديگري برداشت کرد. قاضي: نحوه آشنايي با شهلا را توضيح بده؟ محمدخاني: سال 64 بود که شهلا را ديدم، 14 سال بيشتر نداشت، در خانه بودم که زنگ در خانه به صدا درآمد، فرزند برادرم آمد و گفت دختري پشت در منتظر تو است، بيرون رفتم، آن دختر شهلا بود، با لباس مدرسه آمده بود. او را سوار ماشين کردم و گفتم در اين جامعه گرگ زياد است تو نبايد از مدرسه فرار مي کردي، شهلا اصرار داشت که باز هم مرا ببيند، به او گفتم تو نبايد به خانه من بيايي، آبرويم مي رود، شهلا آدرس مرا از طريق آگهي پيدا کرده بود، در آن زمان من آگهي مغازه ام را به روزنامه ها داده بودم، شهلا از طريق آگهي به مغازه رفته بود و از آنجا آدرس منزل را پيدا کرده بود. وقتي اصرار شهلا را ديدم، آدرس خانه دوستم را در ستارخان به او دادم و چندين بار شهلا به آنجا آمد، تا اينکه يک روز برايم کادويي خريد، دوستم دلش براي شهلا سوخت، چون او يک دختربچه بود، تصميم گرفت پول آن هديه را بدهد، اما شهلا عصباني شد و با من قهر کرد. ديگر او را نديدم تا سال 77 که از طريق قليچ با او آشنا شدم. قاضي: آقاي محمدخاني شما دخالت در قتل همسرتان را قبول نداريد؟ محمدخاني: خير، هيچ اطلاعي از آن نداشتم. قاضي: استعمال مواد مخدر را چطور؟ محمدخاني: آن را قبول دارم. در ادامه دادگاه گفت، شهلا در جلسه اول آخرين دفاعيات خود را انجام داد، او قتل عمد را قبول نکرد اما دلايل متعددي وجود دارد که نشان مي دهد او قاتل است ازجمله دفترچه خاطرات شهلا که در زمان هاي مختلف در تعقيب لاله بوده، حتي اسامي خواهران و بچه هاي خواهرهاي لاله را ذکر کرده، او لاله را پيرزن، دشمن و... مي ناميده است. ازجمله دلايل ديگر 8 هزار و 900 شماره تماسي بوده که بيشتر در ساعات نيمه شب با منزل تماس گرفته مي شده. شهلا حتي به موبايل لاله و خانه پدرش هم زنگ مي زده است. همچنين روز قتل حدود ساعت 9 و 24 دقيقه با استان هرمزگان تماس گرفته شده، فرد مخاطب را شناسايي کرديم و متوجه شديم شماره متعلق به خاله ناتني لاله بوده. در اين مورد شهلا توضيح داده است، دفترچه تلفن لاله را بعد از قتل باز کرد و تماس با شهرستان گرفته تا ماموران را منحرف کند و در اين تماس حرفي نزده است. شهلا در بازسازي صحنه دقيقا به جزييات دقيق اشاره کرد، او حتي لکه خوني را که پشت تشک تخت بود نشان داد که ما از آن خبر نداشتيم. البته مواردي هم بود که شهلا گفته بعدا مطرح مي کند. روز اعتراف هم همه چيز را تشريح کرد، او حتي 25 روز روي حرفش پافشاري کرد، حتي جزييات حرف هاي مهنوش و لاله را هم بيان کرد. حتي صحبت هاي لاله و مهنوش درمورد نماز را توضيح داد و گفت، من نماز را از لاله ياد گرفتم و هر شب برايش نماز مي خوانم. ازجمله دلايل ديگر دادگاه اين است که لاله بارها به خانواده اش گفته بود تهديد مي شود و بيشترين تماس ها از سوي شهلا بوده است. شهلا اظهارات ضد و نقيض زيادي در دوران بازجويي اش داشت، ازجمله اينکه، خاطراتش را هميشه در چند سطر مي نوشت، اما روز قتل 2 صفحه به طور کامل نوشته است. حتي در آن 2 صفحه خط خوردگي وجود داشت. هرچند برادرش ادعا کرده روز حادثه، قبل و بعد از خواب شهلا را ديده، اما در همان روز حدود ساعت 11 صبح شهلا به بانک رفته بود تا چکي که محمدخاني به او داده بود را وصول کند. همچنين قبلا به طور صريح به قتل اقرار کرده، اينها همه دلايلي است که نشان مي دهد شهلا در اين پرونده، قتل انجام داده است. جعفرزاده سپس خطاب به شهلا گفت: اگر دفاعي داريد مطرح کنيد. سپس شهلا دوباره در جايگاه قرار گرفت و گفت: در بازسازي صحنه چند نکته وجود داشت که آنها را نگفته ام. در ارتباط با کليد بايد بگويم، اولا فرزندان لاله و محمدخاني شهادت دادند که لاله هرگز در را قفل نمي کرد، اما من گفته بودم همه درها قفل بود با توجه به جايي که به شما نشان دادم، هيچ امکان ديدي وجود نداشت که من در اتاق ها را ببينم و بفهمم آنها را قفل کرده اند يا نه. دوم اينکه به شما گفتم کليد را در يک کليدسازي ساختم که کنار آن سوپرمارکت بود، اما بعد به افسر پرونده کليدسازي را نشان دادم که کنار آن درمانگاه بود ضمن اينکه مرد کليدساز مرا شناخت، اما افسر پرونده گزارشش را طور ديگري ارايه داد. درخصوص اينکه مي گوييد مرا کتک نزدند بايد بگويم هر 3 ناخن پايم به خاطر همين مساله افتاد و آنها را نگه داشته بودم، اما ديروز ماموران هنگام بازرسي ناخن ها را دور انداختند. ضمن اينکه اگر کتک نخورده بودم پس چرا مرا پيش بازپرس متين راسخ فرستاديد. شهلا ادامه داد: آقاي قاضي مي دانم خانواده سحرخيزان داغدار هستند و در غم آنها شريک هستم، هرچند آنها مي گويند شريک نمي خواهيم، اما بايد بگويم نه تنها دراين ماجرا لاله قرباني شد بلکه من هم قرباني شدم، هردو قرباني ناصر شديم. اگر ناصر محمدخاني که 10 سال بزرگتر از من است مرا طرد مي کرد چنين نمي شد، از روح بلند لاله مي خواهم به من کمک کند، چون هردو قرباني ناصر هستيم. ناصر ادعا مي کند عشق من به او هوس بوده، اما اگر چنين بود حالا از ناصر متنفر بودم، اما باز هم مي گويم، حتي اگر خمي بر ابرويش ببينم، ناراحت مي شوم. شهلا ادامه داد: شما با يک دختر احساساتي روبرو هستيد، آقاي قاضي دوست داشتم و... در اين هنگام قاضي دادگاه به شهلا تذکر داد تا فقط از اتهامش دفاع کند. متهم نيز گفت: مگر نمي خواهيد مرا به مرگ محکوم کنيد. پس بگذاريد حرفم را بزنم، شما يک قاضي بي طرف نبوديد و با حرف هايي که درمورد لاله مي زديد، خانواده سحرخيزان را جريحه دار تر مي کرديد، همين طور وکيل آنها، آقاي محقق با پخش فيلم بازسازي صحنه قتل باعث شد تا خشم خانواده سحرخيزان نسبت به من بيشتر شود. آقاي قاضي شما با عدل و انصاف رفتار نکرديد. آقاي قاضي در بازسازي صحنه به شما گفتم بعد از قتل، ساعت 12 شب آلت قتل را جلوي ساختمان اسکان گذاشتم و يک ماشين پليس مقابلم ايستاده بود. اما شما به اين فکر نکرديد که چرا بايد از صبح تا شب، آن آلات را با خودم بچرخانم. کسي که قتل انجام داده تعادل عصبي ندارد. ممکن بود تصادف کنم يا به خاطر بدحجابي پليس جلوي مرا بگيرد همانطور که سال گذشته يک قتل با اين شيوه کشف شد. شما فکر مي کنيد، به قول خودتان دختر زيرک و باهوشي مثل من فکر چنين مسايلي را نمي کند. از خود نپرسيديد اين دختر چرا جلوي پليس آلت قتل را دور مي اندازد؟ شهلا در ادامه گفت: چندبار خواستم از زندگي ناصر و لاله بيرون بروم، اما ناصر نگذاشت. ناصر فقط يکبار به من گفت برو، آن هم زماني بود که همسرش لاله فکر مي کرد با ساغر (يکي از دوستان لاله) ارتباط دارد. من هم روي اين مساله حساس شده بودم، از ناصر مي خواستم به عروسي ساغر نرود، آن روز بيش از 200 بار با ناصر تماس گرفتم و آخر گفت: «برو گمشو ديگه نمي خوام ببينمت». من هم همين جمله را با زغالي که ناصر با آن ترياک مي کشيد روي ديوار نوشتم. هنگامي که شهلا اين جمله را مطرح کرد ناصر محمدخاني به حالت اعتراض گفت: تو رفتي اما بعد از 3 روز خودت برگشتي مگر اين طور نبود. شهلا نيز جواب داد: بله برگشتم، چون دوستت داشتم، تو هيچ بدي به من نکردي اما باعث شدي به تو وابسته شوم اين تو بودي که محبت مرا نگه داشتي، مگر من ازديگران چه کم داشتم، وقتي با ناصر آشنا شدم پرستار بودم و سرم به کار خودم گرم بود. ناصر در مصاحبه هايش مي گويد، هنرمندان و ورزشکاران مواظب باشند چه کساني در کمينشان هستند، اما او بايد بداند که امثال ناصر در کمين دختران هستند. ناصر، شهرت تو بود که مرا به اينجا کشاند، اين شما هستيد که از فرصت هاي شغلي و محبوبيت تان سوء استفاده مي کنيد. در اين هنگام محمدخاني گفت: يعني من مرد هوسراني هستم. شهلا جواب داد: نه، به خدا نه، اگر بگويي در اين 2 سال هيچ دختري را نديدي قبول مي کنم، چون دوستت دارم و مي دانم هوسران نيستي، اما تو دلم را با خود بردي. شهلا در ادامه دفاعياتش به سفر آلمان محمدخاني و روز حادثه اشاره کرد و گفت: قبل از رفتن ناصر به آلمان من به روماني رفته بودم، با همان بليطي که رفتم برگشتم، فرداي آن روز ناصر مي خواست به آلمان برود گفت: دلشوره دارم، بعد سوار ماشين من شديم، مي خواست سيگار بکشد، اما از طرفي دوست نداشت مردم او را ببينند. کليد خانه اش را به بار فرودگاه تحويل نداده بود، گفتم کليد را به من بده، گفت، شايد برگردم لاله در منزل نباشد، اين را گفت و بعد هم رفت. روز حادثه بعد از اينکه خبر قتل همسرش را شنيده بود به من زنگ زد: گفتم چيزي نشده، ناصر اصلا حال لاله را نپرسيد فقط گفت، تيراندازي شده، گفتم نه، گفت قسم بخور علي و عرفان سالم هستند، بعد گوشي را قطع کرد. شهلا در ادامه گفت: من بعد از آن به بانک رفتم چک ها را وصول کردم ساعت 5/9 مادرم گفت بايد به مدرسه ميترا بروم، مشاورش مرا خواسته بود. قبض برق خانه ناصر را با خودم بردم و پرداخت کردم. آقاي قاضي همه اين جاها رفتم، تحقيق کرديد و مطمئن شديد، اما از خود نپرسيديد اگر گفته هايم در بازسازي صحنه درست باشد، چرا بايد آلت قتل را با خود بچرخانم. ضمن اين که اگر ضربات را من زدم پس چطور نتوانستم به شما بگويم که ضربات را به کجا زدم و گفتم به سينه اش زدم درصورتي که اصلا ضربه اي به سينه لاله نخورده بود. شهلا در ادامه دفاعيات خود فرياد زد: آقاي قاضي چطور در آغاز هفته نيروي انتظامي سردار طلايي شجاعانه دست مرا بالا مي برد و جلوي دوربين تلويزيون قرار مي دهد و مي گويد قاتل همسر محمدخاني را دستگير کرديم، آيا اين برنامه ها از پيش تعيين شده نبود؟ شما قبل از دادگاه بارها گفتيد من قاتل هستم حالا چه طور مي خواهيد قضاوت کنيد. هرچند بعدا همه گفته هايتان را تکذيب کرديد و گفتيد چنين حرفي نزده ايد اما روزنامه ها هرچه از قول شما نوشته اند درست است، آنها حتي کروکي صحنه قتل را هم دراختيار داشتند. شهلا در ادامه خطاب به خانواده سحرخيزان گفت وقتي به استقبال ناصر مي رفتيد من در ماشين بودم و حرف هاي لاله و مهنوش را شنيدم. در اين هنگام خواهر لاله گفت: دروغ مي گويي يا در ماشين مخفي شده بودي يا اينکه تلفني حرف هاي مرا گوش مي کردي. شهلا پاسخ داد: همين جواب را مي خواستم. من تمام حرف هاي شما را از طريق موبايل آقاي سحرخيزان مي شنيدم، حرف هاي لاله و مهنوش در شب حادثه را هم همينطور شنيدم. در ادامه قاضي جعفرزاده گفت: پس چرا گفتي که قاضي و افسر پرونده آن حرف ها را به من تلقين کردند در حالي که الان چيز ديگري مي گويي. کدام حرفت را باور کنيم؟ شهلا گفت: همه اين عوامل نقش داشت، هم شما تلقين مي کرديد و هم من اين حرف ها را شنيده و ديده بودم و در بازسازي صحنه هم از همين مساله استفاده کردم. در اين هنگام شهلا يکدفعه فرياد زد: مگر من به شما چه کردم که با من اينگونه رفتار مي کنيد، خدايا به دادم برس، من فقط عاشق ناصر هستم، آقاي قاضي روز حادثه من به «حافظ» يکي از دوستان ناصر تلفن کردم، او به من گفت، جلوي در خانه ناصر شلوغ است به آنجا برو من هم به خانه ناصر رفتم، کسي آنجا نبود، اما همه درها باز بود. داخل خانه رفتم و متوجه شدم اتفاقي افتاده، بلند گفتم، خانم اينجا آرايشگاه است، صدايي نيامد، همه جا را نگاه کردم، جسد لاله را ديدم، من جسد لاله را در اتاق خوابش ديدم، روتختي را رويش کشيدم، ترسيده بودم، خيلي ترسيده بودم. خدا تو را لعنت کند، حافظ، مگر من چه کرده بودم، بجز اينکه عاشق ناصر بودم. حافظ مي خواست خواهرش را به عقد ناصر درآورد و به همين خاطر مرا به قتلگاه لاله فرستاد. و از همانجا ديدم که چه لباسي تنش بود. ازطرفي آن موقع دستم خوني شد و آن را روي تشک ماليدم و بعد تشک را برگرداندم و بلافاصله از خانه بيرون رفتم. در ادامه جلسه دادگاه عبدالصمد خرمشاهي وکيل مدافع شهلا گفت: بنا به شواهد موجود در پرونده، گفته هاي شهلا با مدارک و بازسازي صحنه قتل مطابقت ندارد. وي سپس دلايل خود را يک به يک مطرح کرد، در ادامه قاضي جعفرزاده، با اعلام ختم جلسه دادگاه، جلسه بعدي را به پنج شنبه موکول کرد و گفت: اين جلسه به دليل مطرح شدن موضوعات خلاف عفت عمومي غيرعلني خواهد بود. حاشيه دادگاه شهلا عکس يادگاري هنگامي که شهلا وارد دادگاه شد، دفترچه اي را باز کرد که در ميان آن عکس ناصر محمدخاني و خودش بود. ناصر، با اشاره به او نسبت به اين کارش اعتراض کرد و شهلا در پاسخ گفت: چه عجب بالاخره غيرتي شدي. پدر ناصر چه گفت پدر ناصر محمدخاني که ديروز به دادگاه آمده بود گفت: ما از وجود شهلا در زندگي ناصر هيچ خبري نداشتيم. لاله زن بسيار خوبي بود و رابطه خوبي هم با خانواده ما داشت نمي دانم ناصر چرا اين کار را کرد. بي حوصلگي در ابتداي جلسه هم شهلا و هم ناصر محمدخاني، بسيار ناراحت و پريشان وارد دادگاه شدند و هيچکدام حال صحبت کردن با خبرنگاران را نداشتند. هرچند شهلا با خبرنگاران احوال پرسي مي کرد، اما حوصله پاسخ دادن به سوالاتشان را نداشت. چرا گريستي؟ وقتي قاضي دادگاه به شهلا گفت، اگر راست مي گويي که قاتل نيستي، پس چرا موقع ديدن فيلم بازسازي صحنه گريه کردي گفت: هرکس ديگر هم جاي من بود همينطور مي شد. شما مرا وادار به بازسازي صحنه کرديد. فرزندان لاله به دادگاه نيامدند 2 پسر ناصر محمدخاني به خاطر اينکه ديروز به شدت تحت تاثير قرار گرفته بودند امروز به دادگاه نيامدند. هر روز يک لباس شهلا ديروز هم بسيار آراسته و با لباسي متفاوت از روزهاي قبل به دادگاه آمده بود، او پس از فريادهاي بسيار و گريه هايي که کرد، روسري سرمه اي اش را عوض کرد. افسران زن در ابتداي جلسه، دکتر رشادتي رييس مجتمع جنايي وارد سالن شد واز ماموران خواست 3 صندلي پشت شهلا خالي کنند چند دقيقه بعد 3 افسر زن وارد سالن شدند و پشت شهلا نشستند. از قبل خبر داشتيم وقتي شهلا فرياد مي زد که حافظ مرا به خانه لاله فرستاد، افسران زن او را در جاي خود نشاندند تا کنترلش کنند. قاضي جعفرزاده گفت: شخصي به ما گفته بود که شهلا امروز چنين کاري خواهد کرد و آمادگي اش را داشتيم. شعر جديد شهلا شهلا هنگام صحبت هايش، شعري را که سروده بود به ناصر تقديم کرد.

 
 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
شارژ اضافی ۱۲۰هزار تومانی «یارانه‌ها» ذخیره نمی‌شود/ نحوه بهره‌مندی از این شارژ
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
چه زمانی برای اولین بار بگوییم "دوستت دارم"
:: ورزش ::
همه چیز درباره خویچا کواراتسخلیا، مارادونای گرجستانی
:: فرهنگ و هنر ::
قلم مقدس به‌دنبال معرفی اسوه برای نسل خبرنگاران است
:: حوادث ::
چهار مظنون در رابطه با پرونده مرحوم مهرجویی بازداشت شده‌اند

يادداشت
:: اجتماعی ::
استان مرکزی در انتظار مدیران کارآمد و انقلابی

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار