مگر ماها آدم نیستیم؟
هموطن , جمعه 18 شهريور 1384 - ساعت 09:59

عبدالله طاهر می‌گوید روزی نزد مامون بودم. نوکرهای خود را صدا زد.

 

"هزار و یک حکایت" اعلم‌الدوله ثقفی-عبدالله طاهر می‌گوید روزی نزد مامون بودم. نوکرهای خود را صدا زد. کسی جواب نداد. مجبور شد صدا بلندتر کرده و مکرر فریاد بکشد تا بالاخره غلام ترکی که داشت وارد شد و پرخاش کنان گفت: چه خبر است مگر ماها آدم نیستیم. نباید زندگی کرده یک دقیقه راحت باشیم. به محض این که بیرون می‌رویم یک لقمه نان خورده یا جرعه آبی بنوشیم متصل ما را صدا زده و می‌طلبید. چه خبر است تا کی تا چند؟
مامون به شنیدن این کلمات سرپایین انداخت و در فکر فرو رفت.
یقین کردم فورا حکم خواهد داد گردن آن غلام را بزنند. ولی پس از قدری تامل نظر به من انداخته آهسته گفت وقتی که آقا خوش خلق باشد نوکرها بدخلق می‌شوند و کذلک بالعکس و من نمی‌توانم خوش خلقی خود را از دست بدهم تا نوکرها دارای اخلاق پسندیده شوند.




روزنامهء هموطن سلام http://www.hamvatansalam.com
آدرس خبر : http://www.hamvatansalam.com/news43208.html