به بابل کوهی دیدم سروی ناپدید
هموطن , سه شنبه 22 شهريور 1384 - ساعت 14:41

از ذوالقرنین پرسیدند که در عالم گردیدی و از ظلمات گذشتی، از عجایب چه دیدی؟

 

عجایب‏نامه - ابن محمود همدانی - به کوشش جعفر مدرس صادقی-گفت به بابل، کوهی دیدم سروی ناپدید، ابری بر سر وی و در زیر وی بحر عمیق. چون به میان بحر رسیدم، شخصی دیدم بس جسور و سترگ و عظیم بر سر آب، همه اندام وی پر از موی، و وی را دو گوش پهن. اسکندر گفت از وی بترسیدم، نام آفریدگار گفتم و پرسیدم که «در این آب چه کنی؟ دیوی یا پری؟»
گفت «من بنی‏آدمم. و از این سو شهری ست که آن را افراسیاب بنا کرد از استخوان ماهی و خوردن ما گوشت ماهی بود. و هر چه افراسیاب جمع کرد از مال و گنج‏ها در این شهر است و ما را در این زمین توالد و تناسل افتاد. و از حرارت آفتاب، در آب باشیم. و شکل ما چنین است که بینی.»
اسکندر گفت «خواهم که شهر شما ببینم.»
گفت «نتوانی آمدن. ولیکن من چند شخص را بیاورم تا ببینی.»
رفت و چهل مرد را آورد، هر یکی جام زرین بر دست پر ازگوشت ماهی، پیش اسکندر بنهادند و بازگردیدند.
و اسکندر از علما پرسید از حال ایشان.گفتند «این قومی‏اند از بنی آدم. چون بر این ساحل فرود آمدند، از عفونت آب، در هوای فاسد، صورت‏های ایشان بگردید و شکل ایشان سهمناک شد و اندام‏ها بهیمن شد تا به حد بهایم شدند و از درجه انسانی بیفتادند و در این ناحیت بیران مقام کردند و به ماهی خرسند شدند.»




روزنامهء هموطن سلام http://www.hamvatansalam.com
آدرس خبر : http://www.hamvatansalam.com/news43650.html