سه شنبه 28 مرداد 1404

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار داخلی روزی روزگاری پادشاهی که از همه چیز می‏ترسید به شکار علاقه داشت

 
 

هموطن , دوشنبه 21 شهريور 1384

پادشاهی که از همه چیز می‏ترسید به شکار علاقه داشت

 
 

مظفرالدین شاه از همه چیز و همه کس می‏ترسید. از آدم‏های ناشناس و از کسانی که برای اولین بار پیشش می‏آمدند، می‏ترسید.

پادشاهی که از همه چیز می‏ترسید به شکار علاقه داشت
خاطرات اعلم الدوله ثقفی-مظفرالدین شاه از همه چیز و همه کس می‏ترسید. از رعد و برق و صداهای ناگهانی می‏‏ترسید. از آدم‏های ناشناس و از کسانی که برای اولین بار پیشش می‏آمدند، می‏ترسید. از عذاب آخرت و مسئولیت‏های وجدانی می‏ ترسید و چون سرنوشت پدرش را که به ضربت گلوله‏ای از پا درآمد همیشه در پیش چشم داشت، از کسانی که بی‏مقدمه به وی نزدیک می‏شدند می‏ترسید.
حتی از تصور وقایعی که هنوز صورت نگرفته بود، می‏ترسید. هر آنگاه که زمینه و اسباب وحشت برایش فراهم می‏شد، کنترل اعصاب خود را از دست می‏داد و صبر و قرارش به کلی از کف می‏رفت.
در این گونه موارد نوعی تشنج شدید اعصاب عارض‏اش می‏شد که برای تسکین آن محتاج به معالجه و استعمال دوا بودیم. شاه از سکته کردن می‏ترسید. محققا یک بار به چشم دیده و بعدها مکرر شنیده بود که شخص شاه مبتلا به سکته فورا قصد کرده و از هلاک حتمی نجات داده‏اند.
از این جهت ممکن نبود که مظفرالدین شاه طبیبی را که به او اعتماد داشت لحظه‏ای از خود دور سازد. زیرا می‏ترسید که غفلتا سکته کند و به علت حاضر نبودن پزشک و عدم اجرای عمل خون‏گیری بمیرد.
نیز شاید در زمان ولیعهدی و جوانی‏اش موقعی در شکارگاه که هوا مغشوش و توفانی بوده است به چشم خود دیده بود که بشری، درختی، یا الاغی در نتیجه اصابت برق، سوخته و از بین رفته است یا اینکه احتمالا تفصیل چنین واقعه‏ای را در ایام طفولیت زیاد شنیده و باور کرده بوده است.
به هر تقدیر هر چه بود امکان وقوع این قبیل حوادث در ذهن مستعدش جاگیر شده بود و گمان می‏کرد که این قبیل حوادث را شخصا به چشم دیده است.
این بود که هر وقت هوا توفان می‏شد ترس و وحشت شدید به صورت حمله عصبی در او بروز می‏کرد و چون جدا معتقد بود که سید را هیچ وقت صاعقه نمی‏زند لذا به هنگام غرش هوا یا ظهور رعد و برق فورا به زیر عبای سادات درباری پناهنده می‏شد و خود را به دامن آنها می‏چسباند و با خوردن بعضی داروهای مسکن آرام می‏گرفت. در این حال پادشاهی که این همه ترسو بود عشق شدیدی به شکار داشت و یکی از تیراندازان درجه اول محسوب می‏شد.

 
 

این چه دکانی است که باز کرده‏ای!
بیماری سل مرا از پا درآورده بود
بزرگترین فداکاری در یک جنگ

 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
وزارت اقتصاد؛ یک صندلی و هفت نامزد
:: فناوری اطلاعات ::
پایان ممنوعیت پرحاشیه؛ واردات تمام برندهای موبایل، آزاد اعلام شد
:: روی خط جوانی ::
دلیل نوعروس برای طلاق 6 ماه بعد از عقد چه بود؟
:: ورزش ::
اولادقباد کوتاه آمد: قدردان آقای شمسایی هستم
:: فرهنگ و هنر ::
کارگردان پایتخت: تنابنده هرچه قدر گرفته باز هم کم است
:: حوادث ::
اختلاف بر سر مبلغ رهن یک خانه به قتل منجر شد

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار