 |
توصيه روز |
 |
 |
:: بازار کامپيوتر :: |
 |
|
:: نکته آموزشی :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|
|
هموطن , چهارشنبه 30 آذر 1384 |
|
نویسندهای که زشتیهای جنگ را به زیبایی تصویر میکند
|
| | |
 | در زمانهاي زندگي ميكنيم كه همه جا سخن از جنگ است. در جاي جاي كره زمين، جنگهاي نژادي، منطقهاي و سياسي و ... اتفاق ميافتد. | 
جنگ مقولهاي است كه هرگز به زمان خود محدود نميشود و دامنه آن تا آينده دور فراگير است. جنگ بر تمام جوانب زندگي اثر ميگذارد و در فرديت انسان و رابطه او با اجتماع رخنه ميكند.
ادبيات ابزاري براي شناخت و كشف ماهيت برخورد انسان با جنگ و پيامدهاي آن است. از ميان آثار ادبي بسياري كه با موضوع جنگ نوشته شده است، رمانها و داستانهاي كوتاه هايزيش بل، نويسنده شهير آلماني، را ميتوان نام برد كه رويكردي دو سويه به جنگ و تبعات آن دارد. او از يك سو، وقايع را تنها تصوير ميكند و از سوي ديگر به نقدي طنزآلود و گاه آشكار و صريح با زباني تلخ و بيپرده ميپردازد.
جنگها، همه جهاني هستند. گو اين كه همه آنها را «جهاني» نگفتهاند. از اين روي، آثار هايزيش بل، در همه دنيا و فراتر از مرزهاي موطن او، آلمان مخاطب دارد و درك ميشود. ما در اين نوشتار و نوشتههايي از اين دست، سعي ميكنيم كه كتابهاي خواندني و زيبايي را كه مفاهيم عميق، جاوداني و جهاني دارند، از گوشه قفسهها يا كتابخانههاي چوبي خاك گرفته بيرون بكشيم و بار ديگر بخوانيم و اين مقوله را از آثار هايزيش بل، آغاز ميكنيم كه هيچ يك از جوانب، پيامدها و ويرانههاي جنگ جهاني دوم از نظر او دورمانده است. نگاه دقيق و نافذ او تا دوردستها و تا زواياي پنهان جنگزدگي را ميبيند و او يافتههاي خود را بدون هيچ حايلي با خواننده آثارش در ميان ميگذارد. بسان منتقدي آگاه، فرهيخته و با غرض.
براي شناخت آثار بل و به ويژه كتاب «و حتي يك كلمه هم نگفت» او كه موضوع نوشته ماست، آگاهي با زندگينامه و انديشههاي هايزيش بل، بيفايده نيست. هايزيش بل، در 21 دسامبر 1917، در شهر كلن آلمان به دنيا آمد؛ در خانوادهاي كاتوليك و آزادانديش كه برخلاف همسايگانشان اجازه ميدادند كه او با سرخها، سوسياليستها و بيدينها معاشرت و بازي كند. تربيت خانوادگي او و تعاليم مدرسه كاتوليگياي كه در آن تحصيل كرد، از او فردي ضدفاشيست ساخت و اين امر، مانع شد كه او تحت تاثير نازيسم قرار بگيرد.
زماني كه ميخواست در دانشگاه كلن، زبانشناسي و ادبيات آلماني بخواند، به سبب امتناع از پيوستن به حزب نازي مانع از ثبتنامش شدند.
سرانجام در ژوئن 1930 در دانشگاه ثبتنام كرد ولي در همان ابتداي تحصيلياش، او را به خدمت نظام و سپس به جنگ فرستادند. هايزيش بل در 1942 با آن ماري تش، معلم زبان انگليسي ازدواج كرد. (بعدها آن ماري يكي از مترجمان مشهور ادبيات انگليسي و ايرلندي و آمريكايي شد.) آنها آثار برنارد شاو و برندن بيان و ج.د. سلينجر را با كمك هم ترجمه كردند.
بل، در 1944 و در سالهاي پاياني جنگ با كمك مدارك جعلي و به بهانه مرگ مادرش كه در حمله هوايي كشته شده بود، به خانه برگشت و با تزريق مداوم آمپول ضدسفليس كه تب زيادي به همراه ميآورد (به كمك همسرش) در بيمارستان بستري شد تا به جنگ نرود.
«كاتوليسيسم انساني» كه روح هاينريش بل و وجدان او از آن تاثير بسيار پذيرفته بود، او را بر آن ميداشت كه با عاملان هر نوع بيعدالتي چه در كليساي كاتوليك و چه در جامعه فاشيستي هيتلري و چه دموكراسي منحرف آلمان پس از جنگ، به مبارزه برخيزد.
بل، از 17-18 سالگي نوشتن را آغاز كرد، ولي نويسندگي جدي را از 1947 يعني وقتي 30 ساله بود، شروع كرد.
او ايمان مذهبي پايداري داشت كه از هر تعصبي به دور بود و هم عصرانش او را «نويسنده كاتوليك» ناميده بودند. هر چند كه واقعا از اين لقب ناخشنود بود. كودكي هايزيش كوچك در دوران پس از جنگ اول و مشكلات و نابسامانيهاي اجتماعي - اقتصادي ناشي از آن سپري شد ولي زندگي خانوادگي او سرشار از محبت و نيكانديشي و برخلاف بسياري از هنرمندان يا نويسندگان مملو از شادي و امنيت بود. او آخرين نويسنده آلماني است كه جايزه نوبل ادبي را دريافت كرده است. هايزيش بل را «وقايع نگار كشور» نام دادهاند. زماني كه در 16 ژوئيه 1985 از دنيا رفت، حتي دشمنان او و رئيسجمهور آلمان فدرال هم در مراسم سوگواري او شركت كردند.
آثار هايزيش بل را به 3 دسته تقسيم ميكنند:
داستان كوتاه
تعداد داستانهاي كوتاه او از شمار صد ميگذرد. منتقدان ميگويند كه اگر او چيزي به جز همين داستانهاي كوتاه ننوشته بود، باز هم همين جايگاه را در ادبيات آلمان داشت. او در داستانهاي كوتاهش زباني ساده، واقعگرا و واژگاني آشنا به كار ميبرد و از نقطهگذاري غيرمرسوم براي رساندن لحن و حالت بيان استفاده ميكند. يكي از ويژگيهاي بارز سبك نوشتاري او استفاده از روايت اول شخص مفرد و تكگويي است. مثلا 22 داستان از 25 داستان كتاب مسافر وقتي كه رسيدي به اسپا... به روايت اول شخص مفرد است.
داستانهاي كوتاه بل، تصويرگر جايگاه اجتماعي مردم فقير و درماندهاي است كه قرباني تصميمات اشخاص به چهرهاي هستند كه ميكوشند زندگي را از ميان ببرند. آنها چه نظامي و چه غيرنظامي به يك اندازه قرباني هستند و هيچ تسلطي بر شرايط زندگي خود ندارند. «آنها، آنها همه چيز را بيش از ما در يد قدرت شان دارند، آنها بر همه چيز تسلط دارند. اين يك مشت آدم، قدرت و امنيت دارند، حال آن كه ما كه منتظريم، هيچ نداريم...» (از داستان: بر قلاب)
مقالهها
مقالههاي هايزيش بل، ميزان تعهد و اصول زيباشناسانه او را آشكار ميسازند و موضوع او را در برابر وقايعي كه در آلمان غربي پس از جنگ رخ داد، مشخص ميكنند.
بياغراق بايد گفت كه مقالات او نيمي از كل آثار او را در بر ميگيرند. البته او آنها را از ساير آثارش متمايز نميدانست: «آنچه من نميفهمم... تلاش براي جدا كردن داستانسرا از نويسندهاي است كه به مناسبتي مقاله يا نقد مينويسد يا سخنراني ميكند. نكته اينجاست كه مقاله، نقد، با سخنراني هم جزو ادبيات است.»
لحن مقالههاي هايزيش بل، خشك و خطابه وار نيست. بلكه صميمانه و به شكل گفت و گوست. او از استدلال عيني و منطقي ميپرهيزد و از طريق دل و ارتباطي همدلانه مخاطب خود را مجاب ميكند. از مجموعه مقالات او ميتوان به عقايد شخصي و شيوه زندگي و ظرايف فكري هايزيش بل، پي برد. «او در مقالههايش نسبت به هر آنچه كه در روزنامهها ميخواند، در راديو ميشنيد، يا در تليويزيون ميديد، واكنش نشان ميداد.»
رمانها
تاثير سبك و زبان و موضوعهايي كه هايزيش بل در رمانهايش به كار ميگرفت، در رماننويسان دهه 1960 آلمان به خوبي نمايان است. در سالهاي پس از جنگ كه نقد اجتماعي و نقد جامعه صنعتي و سرمايهداري آلمان غربي رواج يافت، هايزيش بل، از نخستين كساني بود كه در آثار و رمانهايش اعتصابهاي كارگري، تظاهرات دانشجويي، ژورناليسم سطحي و جنجالي، بيعدالتي و به فراموشي سپردن قهرمانان جنگ و مطالبات حقيقي مردم جنگزده و پيوند نامبارك جامعه كليسايي با نظام سرمايهداري و ماشينيزم و غيره و غيره را به تصوير كشيد و با انصاف و به دور از تعصب در مورد آنها به داوري پرداخت.
رمانهاي او را به 3 گروه تقسيم ميكنند:
1- رمانهاي مربوط به جنگ؛ مثل «كجا بودي آدام؟» و «قطار سر وقت رسيد».
2- رمانهايي كه درباره مسائل و پيامدهاي ناشي از جنگ و جامعه آلمان پس از جنگ نوشته شدهاند. مثل: «نان آن سالها» و «حتي كلمهاي هم نگفت.»
3- رمانهايي كه مضمونهايي چون نقد اجتماعي و انتقاد از جامعه صنعتي آلمان جديد را در بر ميگيرند. مثل: «آبروي از دست رفته كاتارينابلوم» و «عقايد يك دلقك»
رماني كه ما آن را به انگيزه نگارش اين مقاله، از كنج قفسه بيرون كشيدهايم و غبار از آن زدودهايم، رمان زيباي «و حتي يك كلمه هم نگفت» است كه مانند بسياري از آثار بل، در حوزه رمان شخصيت قرار ميگيرد چرا كه شرح مبارزه دو انسان براي زيستن و حفظ شئونات انساني است.
«بدون داروخانه دارت چي هستي؟» در اين عبارت يا شعار تبليغاتي كه مانند پود پارچه، در لابهلاي واژهها و توصيفهاي زنده كتاب «و حتي يك كلمه هم نگفت» يافته شده است، انتقادي طنزآلود و نافذ از شرايط آلمان پس از جنگ و گسترش و رشد سرمايهداري در اين كشور و اتصال كليسا به تحول صنعت و سرمايهداري نهفته و مستتر است. هاينریش بل، ميخواهد ملتي را وصف كند كه حافظه تاريخي ندارد، جنگ و بلاياي آن را از ياد برده است و غرق در مصرفزدگي و در سراشيبي انحطاط است. او با واگويه طنزآميز اين شعار در جاي جاي داستان و تاكيد بر برگزاري جشن داروخانهدارها در شهر و بر ويرانههاي جنگ، تصويري مسخره از مصرفگرايي رو به رشد در آلمان غربي پس از جنگ را ترسيم ميكند.
اين رمان كوتاه با روايت دقيق و باريكبينانه «فرد بوگنر» درباره دريافت حقوقش از بانك آغاز ميشود، در روايت او همه چيز رنگ دارد و هر رنگي معنايي.
او از همان آغاز با نگريستن به خود در آينه دكه سوسيسفروشي، توصيفي واضح از خود ارايه ميدهد: «زير كلاه بره رنگ و رو رفته، چهره لاغر و خاكستري رنگي را ديدم كه شبيه صورت فروشندههاي دورهگردي بود كه وقتي در خانهمان را ميزدند، مادرم هرگز آنها راه نميداد.»
توصيف بوگنر با توصيف خود هانریش بل از مادرش، شباهت دارد: «بل مادرش را زني بزرگ و شگفت ميخواند كه به هر كس كه دم در ميآمد، اعم از نازي يا ضدنازي، فنجاني قهوه تعارف ميكرد.»
كتاب سيزده فصل دارد، در هر فصل راوي آن عوض ميشود. فرد و همسرش كته به ترتيب فصلهاي كتاب را روايت ميكنند. آن دو در جنگ فرزندان دوقلويشان را از دست دادهاند.
«به محض آنكه جنگي در ميگيرد، ميلياردها ساس و شپش، پشه و مگس به حركت در ميآيند... ميدانم كه بچههايم به دليل شپش مردند. به اين دليل مردند كه به ما داروي كاملا بياثري فروخته شد كه كارخانهاش توسط پسرعموي وزير بهداري اداره ميشد، در حالي كه داروي خوب و موثر توقيف شده بود...» فرزندان آنها از عوارض جنگ مردهاند و آنها (فرد، كته، و سه فرزند ديگرشان) نيز از عوارض جنگ رنج ميبرد.
گردش فرد و كته در شهر، توصيف ويرانهها و خانههاي سوخته شهر كلن است. در جاي جاي روايت پر احساس اين دو، اعتقاد و باور مذهبي عميق، عشق به همنوع و اعتراض به چشم ميخورد. اعتراض به فراموشياي كه رنجهاي جنگ را از ياد برده است و در خلسه مصرف فرو رفته است. توصيفهاي زيبا، جاندار و دقيق كتاب، آن را جاودان ساخته است.
فرد كه پيش از جنگ، در كارخانه كاغذ ديواري كار ميكرد، اكنون تلفنچي دبيرخانه كليساهاست و نميتواند بدون قرض كردن از اين و آن، گذران زندگي كند. آنها خانهاي ندارند و در اتاق مخروبهاي از يك آپارتمان بزرگ و در مجاورت همسايگاني چون خانم فرانكه كه رييس انجمن كليساهاست، زندگي ناخوشايندي را ميگذرانند. خانم فرانكه به سبب آن كه كته از عضويت در انجمن او سر باز زده است، مانع شده است كه كميسيون خانه به آنها سرپناهي بدهد. كته، خانم فرانكه را چنين تصوير ميكند: «... زني است خيلي سر زنده و حراف و نامهربان. از يك خانواده قديمي تاجرپيشه اين شهر است. خانوادهاي كه نسل اندر نسل - پيوسته - كالاي تجاري خود را عوض كرده و هر بار كالاي با ارزشتري را انتخاب كرده است... گاهي اين احساس به من دست ميدهد كه به تجارت پرارزشترين كالاها مشغولند: تجارت با مذهب!»
شرايط زندگي آنها فرد را عصبي و تندخو ساخته و به مشروبخواري واداشته است. او براي آنكه در چنين اوضاعي نميتواند از كتك زدن بچهها خودداري كند، خانه را ترك كرده است و كته را در بيرون از خانه ميبيند. اين ملاقاتها روح كته را آزار ميدهد، چون خود را در مظان اتهامهاي ناپسند ميبيند. آنها عاشق يكديگرند و با تمام وجود براي چيره شدن بر دشواريهايي كه زندگي زناشويي و روح آنها را نابود ميكند، تلاش ميكنند.
«كارخانه بزرگ شكلاتسازي با ساختمانهايش در امتداد سه خيابان قرار دارد و در اين قسمت شهر، پرده تيرهاي ميكشد كه با محصولات اشتهابرانگيزش در تضاد است. در اين قسمت شهر، فقرا زندگي ميكنند...».
اين جملهها، انتقاد صريحي از صنعتي شدن آلمان است كه براي عامه مردم آن كه از جنگ زيان ديدهاند و در سختي و فقر به سر ميبرند، هيچ فايدهاي ندارد و حتي فضا و محل زندگي آنها را نيز سياه و آلوده ساخته است. در حالي كه براي ثروتمندان، ثروت بيشتر و براي كليساييان، قدرت بيشتر به ارمغان آورده است.
كتاب «و حتي يك كلمه هم نگفت» برخلاف ظاهر دردناكش، يك رمان عاشقانه است كه پيروزي عشق و اميد را بر نفرت، فرصتطلبي و دروغ نويد ميدهد. منتقدان اين رمان را از بهترين آثار هايزيش بل، دانستهاند. جالب است كه بدانيد، اين رمان ابتدا به صورت پاورقي در روزنامه فرانكفورتر آلگمانيه منتشر شد و سپس، بنگاه انتشاراتي كيپن هويراوندويچ آن را به صورت كتاب منتشر ساخت.
| | | | | | |
|
 |
تحليل |
 |
 |
:: اقتصادی :: |
 |
|
:: فناوری اطلاعات :: |
 |
|
:: روی خط جوانی :: |
 |
|
:: ورزش :: |
 |
|
:: فرهنگ و هنر :: |
 |
|
:: حوادث :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|